پندارجونپندارجون، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

پندارعسلی و مامان و باباش

دایره لغات پندار

سلام شیرین زبون مامان خوبی گلم ؟ این روزها مشغول جمع کردن وسیله های خونه هستیم تا ظرف چند روز آینده خونه رو تحویل بدیم و بریم آبادان. مامان این روزها وقت نمیکنم باهات حرف بزنم و شعر بخونم.شرمنده ام بخدا قول میدم به محض اینکه از این وضع بیرون بیایم بشم همون مامانی قبلی که برات شعر میخوند.  حتما حتما باز برات وقت میزارم و یه عالمه بازی میکنیم خوبه؟ اینم سری اول کلمات که شما به زبون میاری ماشالله هزار ماشالله به پسر گلم:   تلفظ پندار کلمه مورد نظر آبه          آب نام نام،به به هر نوع خوراکی ایشی ...
25 آبان 1391

14 ماهه شدی عسل مامان

سلام و صد سلام به مرد کوچک خونه دیروز 14 ماهه شدی و من خدای بزرگ رو به خاطر وجود شیرینت تو زندگی شکر میکنم،نه یکبار بلکه هزاران بار. دیشب ساعت 4:30 دقیقه بیدار شدی و تا 6و نیم باهم بازی کردیم. یکم بهانه رفتن تو حیاط رو گرفتی،یکم اتل متل بازی کردی و بعد هم به من اشاره میکردی که بریم حمام !!! خلاصه با چه مکافاتی خوابیدی خدا میدونه دو سه روز بخاطر مریضی مامان شما هم تب کرده بودی و الحمدلله دیروز خوب خوب شدی. این ماه مراقبت بهداشتی نداشتی اما اگر بابا وقت کنه برا قد و وزن میبرمت درمانگاه عزیزم. مامان اقدس امروز بلیط داره تا بره تهران چون هنوز تکلیف اینکه تا کی تو این خونه بمونیم معلوم نشده. اینم عکس های پسرک 14 ماهه من ...
18 آبان 1391

دندانهای پانزدهم و شانزدهم

سلام عزیز دلم حسابی وروجک شدی. دیگه حریفت نمیشم ماشالله خیلی بلا شدی.منم انرژی این رو ندارم که پا به پات بازی کنم و خسته نشم. دو سه روز اینترنت نداشتیم و همین باعث شد ثبت جوانه زدن دندونهای جدید از روز خودش به امروز موکول بشه. دندون پانزدهم شما(نیش پایین سمت چپ) روز سه شنبه نهم آبان ماه هزار و سیصد و نود و یک روی لثه ات جای گرفت. دندون شانزدهم (نیش پایین سمت راست) روز چهارشنبه دهم آبان ماه جوانه زد. الان شما هشت تا دندون پایین و بالا رو به صورت مساوی داری. تبریک میگم عزیزم. مسواک زدن دندونها  هم، همچنان ادامه داره این روزها دغدغه اصلی شما رفتن به حیاطه.دوست داری ساعت ها بدون محدودیت تو حیا...
11 آبان 1391

پهلوان پندار...

سلام گل قشنگم دیروز که داشتیم با مامانی اقدس لباسها رو جمع و جور میکردیم ،لباسهای کردی که عید برات از کرمانشاه خریده بودم پیدا کردم و گفتم بزار تنت کنم ببینم اندازه هست یا نه؟ شما هم همکاری کردی و من لباس رو تنت کردم .ماشالله انگار که یه کرد اصیل بودی آخه خیلی بهت می اومد. جای بابا ابراهیم و دایی مجید و دایی سعید خالی بود که بچلونن شما رو . اینم عکس پهلوان من (خیلی شبیه وزنه بردار ها رفتار میکنی مامانی.متکای سنگین رو بلند میکنی مثل وزنه بردارها یه داد میزنی و میاری بالا بعد هم دنبال خودت میکشی اینور اونور.فکر کنم یه پهلوان رضازاده دیگه به پهلوان های ایران اضافه شده): ...
3 آبان 1391
1